شگرد‌های پیچیده‌ی ذهن انسان

بخشی از کتاب  

ذهن انسان در دنیای درونی انسان درست همانند آهن‌ربا عمل می‌نماید؛ صفت آهن‌ربا بهترین صفتی است که به ذهن انسان می‌شود نسبت داد؛ دلیل این نام‌گذاری هم این است که ذهن انسان دوست دارد همه چیز را جذب خودش نماید. نوزاد وقتی متولد می‌شود، ذهن او همانند کاغذ سفیدی می‌باشد که هیچ چیزی روی آن نوشته نشده است ولی رفته‌رفته این خاصیت آهن‌ربایی ذهن انسان شروع به فعالیت می‌نماید و داده‌هایی که توسط حواس پنج‌گانه دریافت می‌شوند را جذب خودش می‌نماید؛ این جذب اطلاعات حواس پنج‌گانه تنها یک نمود از خاصیت جذب‌کنند‌گی ذهن انسان می‌باشد. بدن انسان برای بقا و کار، بخشی از انرژی تولیدی را تبدیل به الکتریسته در خودش می‌نماید؛ این الکتریسیته مدام در بدن انسان در حال تولید و پخش می‌باشد؛ این پدیده برای علم امروزی امری واضح و کشف شده می‌باشد. بخشی از این الکتریسیته تولیدی نصیب ذهن انسان می‌گردد و کلیه‌ی ارتباطات بین سلول‌های مغزی توسط جریان‌های الکتریسیته به یکدیگر وصل می‌گردند. نورون‌ها در مغز انسان وظیفه‌ی دریافت و ارسال سیگنال‌ها به وسیله‌ی الکتریسیته را بر عهده دارند. این الکتریسته در بدن به وسیله‌ی واکنش‌های شیمیایی در ‌بخش‌های مختلف از جمله خود ذهن تولید می‌شود؛ این الکتریسیته تنها در مغز انسان نیست بلکه عمل انقباض دریچه‌های قلب نیز به وسیله‌ی همین سیگنال‌های الکتریسیته انجام می‌شود و جریان الکتریسیته در تمام بدن و اندام‌ها در جریان است. وقتی انسان بیدار است، در مغز او در حدود دوازده الی بیست و پنج وات الکتریسیته در جریان می‌باشد که برای روشن کردن یک چراغ کوچک کافی است. در مطالب قبل‌تر گفتیم که همانگونه که در عالم و در زمین میدان‌های الکترومغناطیسی وجود دارند، طبق قانون وحدت در قوانین عالم، این پدیده‌ی الکترومغناطیس در بدن انسان نیز وجود خواهد داشت؛ علم امروزی نیز این پدیده را مدت‌ها است که می‌داند. گفتیم که ذهن انسان دوست دارد همه چیز را جذب خودش نماید؛ نحوه‌ی جذب نیز به وسیله‌ی همین کارکرد الکتریسیته و میدان‌های مربوط به آن در بدن انسان اتفاق می‌افتد. به دلیل محوریت بودن ذهن انسان در دنیای امروزی و بلا‌استفاده ماندن سایر کارکرد‌های آگاهانه‌ی بدن انسان، این ذهن انسان قدرت جاذبه‌ی بیش از اندازه‌ای پیدا می‌کند و کلیه‌ی قدرت توجه و تمرکز در انسان را جذب خودش می‌نماید. بخشی از پدیده‌ی توجه و تمرکز سه‌گانه محصول همین کارکرد الکتریسیته در بدن انسان است؛ به زبان ساده‌تر، قدرت توجه در انسان بدون جریان الکتریسیته در بدن او غیرممکن می‌باشد. در تنه‌ی انسان نیز همچون مغز و به وسیله‌ی شبکه‌های عصبی در هم تنیده‌ای جریان الکتریسیته جریان دارد که ماحصل آن، همین قدرت توجه و تمرکز سه‌گانه در انسان می‌باشد. وقتی میدان الکترومغناطیسی مغز و ذهن انسان بیش از اندازه قوی شد، خاصیت جذب‌کنندگی در آن به شدت بالا می‌رود و در نتیجه‌ی آن، همه‌ی جریان‌های الکتریسته در بدن انسان را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد و یا به زبان عامیانه‌تر، قدرت توجه و تمرکز در تنه‌ی انسان را جذب خودش می‌نماید؛ نتیجه‌ی این دزدی این می‌شود که ذهن انسان به اشتباه تبدیل به مرکز صقل بدن انسان می‌شود در حالی که تنه‌ی انسان دارای هوشمندی و قدرت تمرکز مخصوص به خودش است که با این دزدی مرکز ذهن مواجه می‌شود و تقریبا کلیه‌ی قدرت تمرکز و هوشمندی خودش را از دست می‌دهد؛ وقتی این اتفاق در بدن انسان افتاد؛ انسان تعادل سه‌گانه‌ی خودش را از دست می‌دهد؛ ذهن سنگین‌تر شده و کارکرد آگاهانه‌ی احساس و حس در انسان سبک‌تر و ضعیف‌تر می‌گردند. تنها راه درمان این عدم تعادل در قدرت تمرکز و توجه در بدن انسان این است که: اولاً انسان باید اجازه‌ی دزدی به ذهن خودش ندهد؛ یعنی نگذارد که ذهن به قدرت توجه و تمرکز در سایر ناحیه‌های بدن دستبرد بزند.ثانیاً انسان باید به وسیله‌ی کار درونی و ارادی، میزان جریان الکتریسیته در تنه‌ی خودش را افزایش دهد؛ این افزایش جریان الکتریسیته و میدان‌های آن در تنه‌ی انسان، باعث افزایش قدرت توجه و تمرکز در تنه‌ی انسان خواهند شد و نتیجه‌ی آن این خواهد بود که تعادل و توازن به بدن انسان برگردد و ذهن جایگاه واقعی و تخصصی خودش را در بدن پیدا کند و در کار سایر قوا دخالت بی‌جایی ننماید. با تمرین‌های خودسازی و افزایش قدرت تمرکز سه‌بعدی در انسان، مرکز صقل انسان دوباره به تنه‌ی او باز خواهد گشت و بین کارکرد سر و تنه‌ی انسان تعادل و توازن برقرار خواهد شد. این مطالبی که اشاره شد بیشتر نمود فیزیولوژیک کارکرد توجه و تمرکز در انسان بود حالا می‌خواهیم نمود نظری آن را بررسی نماییم: ذهن همیشه می‌خواهد که همه‌ی توجه‌ها به خودش باشد؛ ذهن همیشه می‌خواهد مرکز همه چیز در انسان باشد ولی در مطالب قبلی به این نکته‌ی کلیدی اشاره کردیم که مرکز صقل اصلی انسان در تنه و دل او قرار دارد؛ اعصاب متمرکز در وسط سینه‌ی انسان، مرکز صقل اصلی بدن انسان می‌باشند؛ چون طبق قانون سه گانگی در عالم، دارای بار خنثی می‌باشند. تنه و ذهن به ترتیب دارای بار منفی و مثبت هستند و کارکرد آگاهانه‌ی احساس و دل انسان، نقش بالانس و تعادل را بین این دو قطب متضاد بازی می‌کند. هر چقدر فعالیت‌های ارادی و آگاهانه‌ی تنه و احساس را افزایش دهیم، ذهن ما آرام‌تر و متمرکزتر خواهد شد. در انسان امروزی فشار بیش از اندازه‌ای روی ذهن او قرار دارد و بخشی از سکته‌های مغزی نیز به دلیل همین بیش‌فعالی ناقص ذهن انسان است. ذهن انسان می‌تواند بطور طبیعی و با حفظ تعادل در خودش، راندمان و قدرت خودش را افزایش دهد ولی این تنها زمانی اتفاق خواهد افتاد که سایر قوای انسان هم در این پروسه شرکت نمایند. در واقع تک‌روی عامل اصلی همه‌ی مشکلات ذهن و بدنبال آن کل ساختار بدن انسان می‌باشد. از این‌ بخش نتیجه می‌گیریم که: مرکز صقل و هویت انسان باید همچون کشتی طوفان‌زده‌ای، از گرداب میدان الکترومغناطیسی ذهن نجات پیدا کند و در مکان حقیقی خودش یعنی دل انسان قرار بگیرد تا توازن و تعادل دوباره بتوانند در مراکز انسان شکل بگیرند؛ این اهداف جز با تلاش و کار عملی آگاهانه و ارادی میسر نیستند